بررسی مفهوم باغ شهر و دلایل ناکامی آن در شهرسازی معاصر با تحلیل دیدگاه های هوارد، نمونه موردی شهر لچورث و نقدهای مطرح شده.

هدف پژوهش:
بررسی انگاره ی باغ شهر از منظر مقیاس طراحی شهری و تحلیل علل عدم موفقیت قطعی آن به عنوان یک الگوی آرمانی در شهرسازی
(نمونه موردی: شهر لچورث انگلستان).
پرسش اصلی:
شهر آرمانی قرن بیستم، که به بهترین شکل قدرت و زیبایی تکنولوژی مدرن و روشن بینانه ترین آرمان های عدالت اجتماعی را بازتاب می دهد، چگونه شهری است؟
بین سال های ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰، سه طراح شهری برجسته تلاش کردند به این پرسش پاسخ دهند.
هوارد معتقد بود بشریت به سوی دوره ای جدید از برادری حرکت می کند و باغ شهر تنها محیط مناسب برای جامعه آینده است. او خود را طراح نمی دانست و فعالیت هایش را بیشتر در قالب نظریه پرداز، سازماندهنده، بانی شهر و روزنامه نگار توصیف می کرد. هوارد علاقه داشت او را مانند جورج استیفنسون، سازنده لوکوموتیو، معرفی کنند؛ زیرا باغ شهر را به مثابه موتوری اجتماعی می دید که انرژی جمعی را آزاد و جامعه را به سوی اهداف خیرخواهانه هدایت می کند.
هوارد در کتاب «باغ شهر» بر تمرکززدایی معتدل از شهرها و تمرکززدایی از ثروت و قدرت تاکید داشت و طرح خود را نوعی سوسیالیسم تعاونی می دانست.
بنیادگرایان معتقد بودند که انگلستان عصر ویکتوریا بهترین جهان ممکن نیست، زیرا زندگی اقتصادی به شدت ناکارآمد، غیرانسانی و غیر اخلاقی شده و قدرت سیاسی به ناحق در دست اقلیت متمرکز است. این وضعیت جامعه را به دو قطب کارگر و سرمایه دار تقسیم کرده و تعارض میان این دو، هر دو طرف را تهدید می کند. آن ها نه مارکسیست بودند و نه خواهان انقلاب، بلکه دموکراسی و تعاون را راه حل می دانستند؛ فراخوانی کارگران کشاورزی به روستا، ایجاد طبقه ای از خرده مالکان مستقل و جایگزینی صنعت کلان سرمایه داری با تولیدات تعاونی، از جمله اهداف آن ها بود.
هوارد در طول دهه ۱۸۸۰ به جذب اصول بنیادگرایی پرداخت و در طراحی باغ شهر در ۱۸۹۰، قاطعانه انگاره های اجتماعی بنیادگرایان را دنبال کرد.
کتاب «نگاهی به عقب» اثر ادوارد بلامی، زندگی هوارد را متحول کرد. این رمان که در نقد سرمایه داری و در دوران رکود صنعتی و شورش های کارگری اروپا و آمریکا نوشته شده بود، تصویری از جامعه ای آرمانی ارائه می کرد؛ جامعه ای که در آن صنایع به شکل کارآمد در تراست های تعاونی دولتی گرد آمده اند، برنامه ریزی متمرکز جای رقابت را گرفته، فقر و بیکاری ناشناخته اند و کارگران در ارتشی صنعتی با حقوق برابر به کار مشغول اند.
هوارد نه تنها نسبت به عملی بودن مرکزگرایی شک داشت، بلکه مطلوبیت آن را نیز زیر سوال می برد.
باغ شهر تنها محصول ساده ی تاثیر بلامی بر هوارد نبود، بلکه حاصل تلاش هوارد برای اصلاح تمایل اقتدارطلبانه ی بلامی و طراحی اجتماعی ای است که در آن نظم اجتماعی و ابتکار فردی به شکل متناسب و متوازنی با هم ترکیب شوند.
هوارد تحت تاثیر پیتر کروپتکین، آنارشیست روسی بود که مقالاتش بین سال های ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۰ در مجله ی «قرن نوزدهم» در لندن منتشر می شد. سیاست باغ شهر مبتنی بر جامعه ای است با شرکت هایی در مالکیت خصوصی و جمعی، و شهروندانی آزاد در انتخاب شغل.
پیتر کروپتکین مجموعه مقالات خود را در کتابی به نام Fields, Factories and Workshops در سال ۱۸۹۹ منتشر کرد. هدف او در این مقالات ترسیم تصویری از «روستای صنعتی» آینده بود؛ روستایی که با بهره گیری از انرژی بخار، راه آهن و دیگر دستاوردهای مدرن، زمینه ی شکل گیری جامعه ای مبتنی بر آزادی و برادری را فراهم می آورد.
تمرکززدایی به عنوان راهکاری برای ایجاد چنین جامعه ای مطرح می شود که در آن عدالت و سود اجتماعی در بستری غیرمتمرکز تحقق می یابد.
هوارد قصد داشت مزایای شهر و روستا را در جامعه ای با جمعیت حدود ۳۰ هزار نفر، مبتنی بر کسب وکارهای کوچک و کشاورزی، همزمان محقق کند تا همه بتوانند از منافع محیطی سالم بهره مند شوند. با بازگشت به مقیاس باغ شهر، شکاف میان سرمایه داری و طبقه ی کارگر کاهش یافته و مسائل اجتماعی به سمت راه حل های جمعی سوق داده می شوند. این روند منجر به تناسب متوازن میان نظم و آزادی خواهد شد.
او وظیفه ی طراح را خلق «مغناطیس سوم» می دانست؛ یعنی ترکیب شهر و روستا در قالبی متوازن و هماهنگ.
هر واحد همسایگی حدود یک شانزدهم شهر را شامل می شود و هوارد معتقد بود هر یک باید به نوعی «شهر کامل» باشد. پارک و فضای گردشگاهی مرکزی هریک از این نواحی را شکل می دهد و در مرکز خیابان بزرگ، مدرسه که مهم ترین نهاد همسایگی است، قرار دارد.
دو نیروی اصلی که این ۱۶ واحد همسایگی را به هم پیوند می دهد عبارت اند از:
تقارن در باغ شهر نمادی از تعاون و محصول جامعه ای هماهنگ بود. هوارد تحت تاثیر کتاب «هژیا، شهر بهداشت» دکتر ریچاردسون، تراکم پایین جمعیتی و خیابان های عریض را در هندسه ی شهر خود به کار برد.
هوارد تاکید کرد که طرح های او صرفاً نمودارهایی نظری هستند که در عمل و با تجربه، اصلاح و تعدیل می شوند.
او باغ شهر را به عنوان «شهر اقماری» یا «شهر خوابگاهی» در خدمت شهرهای بزرگ تصور نمی کرد، بلکه فضای کافی برای زندگی را یکی از نیازهای اولیه و اساسی جامعه می دانست؛ حقی که همه باید از آن برخوردار باشند.
هوارد پیشنهاد داد که باغ شهر به وسیله ی بورس بازی نوع دوستانه در زمین تامین مالی شود و تاکید داشت درآمد حاصل از اجاره، به جای صرفه جویی در هزینه های بدهی، برای خرید اوراق قرضه ی سرمایه گذاران اولیه استفاده گردد، که به سمت مالکیت جمعی در راستای منافع عمومی حرکت کند.
به اعتقاد هنری جورج، یکی از بنیادگرایان آن زمان، تضاد اصلی در جامعه میان کار و سرمایه از یک طرف و مالکیت زمین از طرف دیگر است که آشتی ناپذیر است.
در کتاب «فردا: راهی طلایی به اصلاح واقعی» هوارد شش باغ شهر را در دایره ای حول یک مرکز بزرگ شهر تصویر کرد. این شهرها با کانالی مدور به هم متصل شده بودند که خدمات آب، برق و حمل ونقل را تامین می کردند. در چاپ ۱۹۰۲، سامانه ی حمل ونقل سریع و منطقی تری جایگزین کانال شد.
نام «شهر اجتماعی» که هوارد به هر خوشه ی شهر داد، نشان دهنده ی عمیق ترین مفهوم همبستگی میان شهر و پیرامون آن بود.
بری پارکر و ریموند آنوین قصد داشتند اصول برنامه ریزی سنتی انگلیسی را با جامعه ی تمرکززدایی شده ی آینده سازگار کنند و از رهبری هوارد پیروی کردند تا شهر به وضوح از مناطق روستایی پیرامون جدا شود.