این مقاله در مورد جامعه مدنی و جامعه سیاسی است و به بررسی مفاهیم فلسفه سیاسی، قرارداد اجتماعی، دموکراسی و تمایز بین جامعه مدنی و سیاسی می پردازد.

انسان با استعدادهای دوگانه تنهایی و معاشرت جویی خود ، ذهن فلاسفه را همواره به خود مشغول ساخته است . این دو استعداد اگر چه ظاهرا ضد یکدیگر به نظر می رسند ، در حقیقت با هم در ارتباط و متلازمند . بدین معنی که از یک طرف ، تنهایی انسان در استعداد فردی و خود مشغولی او است و از طرف دیگر میل به معاشرت در بین افراد مستقل زندگی جمعی را به وجود می آورد . این دو حالت که هر یک در جای خود اصالت دارد ، نه تنها یکدیگر را نفی نمی کنند ، بلکه دو قطب هستی بخش جامعه بشری به شمار می آیند .
با قبول ملازمه مذکور ، انسان اجتماعی مجموعا دربرگیرنده پدیده ای به نام جامعه می باشد . این جامعه ، یا برآیند معاشرت جویی طبیعی انسانها است که آن را جامعه طبیعی می نامند و یا انسانها به خاطر علایق و منافع مشترک و گوناگون اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی و حتی عقیدتی که دارند با به کار انداختن اندیشه و هنر خود آن را بنا می نهند که اصطلاحا ” جامعه مدنی ” نامیده می شود . این جامعه ممکن است همسان یا نقطه مقابل ” جامعه سیاسی ” نامیده شود .
جامعه مدنی محور اصلی مطالعه اندیشمندان ژرف بین خصوصا فلاسفه سیاسی از گذشته های دور تاکنون بوده است که پیرامون نقش آن در انسجام جامعه سیاسی و در مقابل حکومت به تجزیه و تحلیل پرداخته اند . فلسفه سیاسی اندیشه خردمندانه ای است که درباره جامعه سیاسی و پدیده ها و گروههای متنوع اجتماعی مربوط به آن به کار می رود . غرض اصلی و عمده فلاسفه سیاسی شرح و وصف تحلیلی و ارزیابی جوامع سیاسی و آئین زندگانی سیاسی و شیوه زمامداری است . جدال فلاسفه در مورد ظهور جامعه و دولت و یا مساله قدرت و بحث در تنازع و تضاد و یا تلازم بین اصالت فرد و اصالت جمع مجموعا متکی به اهدافی است که سعادت بشریت در آن ملحوظ می شود . پدیداری جوامع و دولتها ، رابطه مستقیم یا با واسطه فرد و دولت ، حاکمیت و حکومت ، حقوق و قانون ، حقوق و آزادیهای فردی و گروهی و نقش مثبت و منفی مردم در امر زمامداری ، از موضوعات قابل توجه در جامعه سیاسی به شمار می رود که فلاسفه به تفاوت از آن سخن گفته اند .
یونان قدیم گونه ای از زندگی شهری سامان یافته را نوع تکامل یافته زندگی شهری به نام ” دولت – شهر ” در نظر می گرفتند و آن را مایه زندگی خوب و شایسته می دانستند .
افلاطون و ارسطو این اشتراک را در نظر داشتند که چون انسان ذاتا حیوان اجتماعی است ، جامعه سامان یافته شهری یک نهاد شهری به حساب می آید .
به نظر افلاطون ، کشور و دولت برای این وجود دارد که در خدمت نیازهای انسان باشد . زیرا آدمیان از یکدیگر بی نیاز هستند و یار و یاور یکدیگرند . در مدینه مورد نظر افلاطون ” خیر و مصلحت عموم ” منظور اصلی است و بدین منظور وجود حکومت و قانون ضروری می باشد .
حکومت می تواند در اختیار یک تن ، تنی چند و یا عامه مردم باشد . در صورت رعایت قانون حکومت فردی بهترین نوع ، حکومت تنی چند در مرتبه دوم و حکومت عام بدترین نوع خواهد بود . برعکس اگر جامعه بی قانون باشد ، بدترین نوع ، حکومت فرد خود کامه و ستمگرا است ، در حالی که حکومت عامه کمترین بدی را داراست .
بدین ترتیب از نظر افلاطون ، دموکراسی از همه حکومتهای قانون مند بدتر و از همه حکومتهای بی قانون بهتر است .
از نظر ارسطو نیز انسان مدنی الطبع است . وی به جای آنکه حکومت را حاصل بند و بست های زودگذر میان افراد پندارد ، آن را پدید آورنده کشش پنهانی سرشت آدمی با همانندان خد می داند . بر اساس این اعتقاد خانواده جامعه ابتدایی است که برای زندگی روز مره به وجود می آید .
با پیوند چند خانواده دهکده و با پیوند چند دهکده مدینه ( شهر ) پدیدار می شود . این پدیداری آفریده طبیعت است و انسان بالطبع حیوان سیاسی است . به این ترتیب کسی که نمی تواند با دیگران زیست کند یا چندان به ذات خویش متکی است که نیازی به همزیستی با دیگران ندارد ، عضو شهر نیست و از این رو ، یا باید ” دد ” باشد یا ” خدا ” .
شهر جامعه سیاسی مطلوبی است که برآورنده زندگی کامل و تامین کننده غایات طبیعی انسان است و دولت به عنوان مجری ، وظیفه خدمت به غایات انسانی ، تشکیل می گردد . بنابراین غرض دولت یا جامعه سیاسی عبارت از تحصیل بزرگترین خیر در بالاترین صور آن برای اعضای جامعه سیاسی است . حکومت که بالاترین مرجع قدرت در تشکیلات قدرت است ، به ناچار باید در دست شخص واحد ( پادشاهی ) عده معدودی از اشخاص ( آریستوکراسی ) یا عده کثیری از همان اشخاص ( جمهوری باشد ) .
در تمام این اشکال ، اگر قصد اعمال قدرت تامین منافع شخصی باشد همه شان منحرف هستند .
شکل منحرف پادشاهی تورانی ، آریستو کراسی الیگارشی و جمهوری دموکراسی افراطی است . حکومت ستمگر آن است که فقط به راه تامین منافع فرمانروا کشیده شود . الیگارشی فقط به اصطلاح توانگران و دموکراسی فقط به صلاح تهیدستان نظر دارد .
ارسطو در مقام مقایسه بهترین نوع حکومتها از حکومت دموکراسی دفاع مشروط می کند و با توجه به نظام طبقاتی موجود در زمان خود می گوید : اگر چه توده مردم هر فردشان از فضیلت کامل بی بهره باشد ، چون گردهم آیند مجموعا و نه یکایک بیشتر از گروه دارای فضیلت می شوند .
البته واگذاری مناصب عالی به توده مردم کار خطرناکی است ، زیرا بی انصافی آنان مایه زیانکاری و بی داد می شود . از سوی دیگر محروم کردن ایشان از حکومت نیز خطر دارد .
زیرا در کشورهایی که مردم تهی دست بسیار باشند دشمنان بسیار برای حکومت به وجود می آورد . اما مردم عادی بی آنکه خود برای اشتغال مناصب مجاز باشند ، حق دارند فرمان روایان را برگزینند و در پایان خدمت از آنان گزارش بخواهند . زیرا مردم چون گرد هم آیند و با نیکان و برگزیدگان درآمیزند می توانند به حکومت بیشتر سود برسانند و بهتر داوری کنند .
به هر حال برای جلوگیری از حکومتهای خودکامه ( فردی ، گروهی و عمومی ) ارسطو حاکمیت قانون را تجویز می کند و فرمانروایان را ، به جای تبعیت از هوا و هوس شخصی ، به تبعیت از قانون دعوت می نماید . زیرا قانون خردی است از همه هوسها پیراسته است .
در یونان باستان ، شهروند به همه افراد بالغ اطلاق نمی شد و زنان و بردگان از آن مستثنی بودند . از طرف دیگر ، دموکراسی به خاطر محدودیت جغرافیایی به عنوان ” دولت – شهر ” و با مجموعه محدود شهروندان آن به طور مستقیم اعمال می شد . در چنین جامعه کوچکی مناسبات اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی در ساده ترین سطح خود قرار داشت تا جایی که ” جامعه مدنی ” صرفا در غالب ” جامعه سیاسی ” متظاهر می شد .
قریب دو هزار سال پس از ” جامعه سیاسی ” و ” دولت – شهر ” یونان و گذر تاریخ از سلطنت مطلقه ، از قرن شانزدهم به بعد اندیشه های سیاسی و مبارزات و مقاومت های جسته و گریخته مردمی در هم آمیخت و دموکراسی را با جلوه ای متمایز از دموکراسی باستان متظاهر ساخت و مردم را با آهنگ نوین خود به مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی خویش فراخواند .
در انگلستان ، بعد از انقلاب ۱۶۸۸ قدرت سلطنت فرو شکست و آیین مرجعیت سیاسی مردم بر حق الهی پادشاه پیروز شد . در فرانسه نیز انقلاب ۱۷۸۹ سلطنت مطلقه را بر سلطنت مشروطه و آنگاه به دموکراسی مطلق مبدل ساخت .
در این دوران ، اراده و خواست مردم پایه اساسی تشکیل حکومت قرارداد گردید و این اراده و خواست ، بار دیگر پس از سوفسطیان ، توسط فلاسفه ای هم چون توماس هابز ، جان لاک و ژان ژاک روسو تحت عنوان ” قرار داد اجتماعی ” عبارت بندی شد . وجه مشترک صاحب نظران این فلسفه سیاسی در ” توجه به قدرت سیاسی بر مبانی نفع افراد و خرسندی عقلی آنان ” بود .
بدین معنی که افراد مردم ، برای جبران کاستی های جامعه طبیعی ، بنابر مصلحت و اراده خویش قراردادی را می پذیرند که به موجب آن جامعه مدنی پی ریزی شود و صلح و آرامش را برای همه افراد به ارمغان می آورد .
1- هابز در کتاب لویاتان زندگی انسانها را درنده خویانه و گرگ صفتانه توصیف می کند و معتقد است که برای رهایی از چنین وضعی ، افراد با یکدیگر موافقت می کنند که اختیار زندگیشان در دست حاکم با کفایت و قدرتمندی قرار گیرد تا امنیت را برای افراد تامین و نظم را در جامعه مدنی برقرار نماید .
بنابر این تشکیل حکومت قرارداد اجتماعی و اراده گروهی شهروندان است . هابز میان ” حکومت تاسیسی ” و ” حکومت اکتسابی ” فرق می گذارد .
در حومت تاسیسی گروهی از انسانها از ترس یکدیگر خود را به تبعیت از حاکم برگزیده برمی آورند و در حکومت اکتسابی آنان به تبعیت کسی درمی آیند که از او بیمناکند . با این ترتیب از نظر هابز ترس عمومی بنیانگذار حکومت است .
2- لاک در رساله دوم در باب حکومت مدنی بر عکس هابز ، معتقد به حس انصاف فطری و وضع طبیعی ، انسانها مبتنی بر ” قانون اخلاق طبیعی ” بوده است .
بر این اساس ، انسانها طبیعتا آزادند و نه بی بند و بار . این وضع طبیعی دارای قانون طبیعی است که همگان را ملزم می دارد و عقل که همان قانون طبیعی است به همگان می آموزد که چون برابر و مستقل اند ، هیچکس نباید گزندی به سلامت ، جان و مال دیگری بزند . اگرچه انسانها به طبع اختیار دار مشترکی ندارند ، اما طبیعتا به یکدیگر نیازمندند و به درون جامعه سوق داده می شوند . این جامعه ابتدا از خانواده شروع می شود و سپس جامعه مدنی و سیاسی تشکیل می گردد .
هر چند که افراد اخلاقا مقیدند که به حقوق دیگران احترام بگذارند ، اما عملا و واقعا چنین احترامی کاملا صورت نمی پذیرد . از این رو به مصلحت انسانها است که برای حفظ موثرتر حقوق و آزادیهایشان ” جامعه سازمان یافته ” تشکیل دهند که همان جامعه مدنی یا سیاسی است .
بنابراین تنها وقتی جامعه مدنی بوجود می آید که عده ای از آدمیان در یک اجتماع گرد آیند و هر یک از آنها از آن قسمت از حق خود که مربوط به اجرای قانون طبیعت اجتماعی است ، درگذر و آن را برعهده عموم بگذارد .
3- روسو در کتاب قرارداد اجتماعی چنین عنوان می کند که انسان ” آزاد ” زاده شده است . اما در روابط خود با دیگران همواره ” در بند ” است . آزادی ناشی از خصلت فردی و در بند نبودن ناشی از خصلت اجتماعی انسان می باشد . در روابط اجتماعی ، هر شخص خود را خواجه دیگران می پندارد که نتیجه آن تعرض به آزادی یکدیگر است . به همین جهت ، در روابط اجتناب ناپذیر انسانی نظم اجتماعی ضرورت پیدا می کند .
این نظم ضروری وقتی موجه خواهد بود که مبتنی بر توافق و قرارداد باشد . عصاره میثاق یا قرارداد اجتماعی آن است که همه افراد ، شخص و همه نیروی خود را بالاشتراک تحت هدایت و اراده کلی می گذارند و در پیکر اجتماعی که تشکیل می شود ، هر عضو جزو تجزیه ناپذیری ا کل را دریافت می کند .
این اتحاد و اجتماع یک هیات اتلافی و یک شخصیت حقوقی را پدیدار می سازد که در حالت انفعالی نام ” کشور و در حالت فعال نام ” حاکم ” به خود می گیرد . این اجتماع متحد همان ” ملت ” است که فرد فرد اعضای آن ، به اعتبار این که در قدرت حاکمه شریکند ” شهروند ” و به اعتبار اینکه مطیع قوانین کشورند ” تابع ” به شمار می روند . به عقیده روسو ، حکومت صرفا یک قدرت اجرایی است و در اعمال قدرت تابع مجمع حاکم یا هیات اجتماعیه است .
در قرارداد اجتماعی روسو ، انتقال انسان از حالت طبیعی به حالت مدنی تغییر قابل توجهی صورت می گیرد . بدین معنی که در جامعه مدنی عنوان ” عداله ” جانشین ” غریزه ” می شود و آزادی ” طبیعی ” جای خود را به آزادی ” مدنی و سیاسی ” می دهد .
آزادی طبیعی در روابط غیر سازمان یافته افراد به خاطر ناتوانی و ضعف فردی محدود می شود ، در حالی که آزادی مدنی و سیاسی را اراده کلی محدود می کند که خود ناشی از اراده حقیقی اعضای جامعه است .
روسو نتیجه می گیرد آزادی که انسان در جامعه بدست می اورد بسیار والاتر از آزادی است که در حالت طبیعی از آن برخوردار خواهد بود . در چنین جامعه مدنی است که افراد ، ضمن مشارکت در اداره امور در یک نظام منطقی اجتماعی از آزادی های متنوع فردی و اجتماعی برخوردار خواهد شد .
سیر اندیشه های سیاسی نشان می دهد که جامعه مدنی بر محوریت اعتلاف افراد انسانی دور می زند . این اعتلاف یا نشات گرفته از طبیعت اجتماعی انسانها می باشد که در این صورت ، جامعه مدنی همان جامعه طبیعی است که به صورت متکامل ” دولت – شهر ” در آمده است و یا این که جامعه طبیعی اولیه با ابتکار خردمندانه اعضای خود مبدل به جامعه سازمان یافته ای شده است که افراد در اندرون آن احساس امنیت ، آزادی و آرامش خاطر کنند .
از نظریات اندیشمندان قرون هفدهم تا نوزدهم چنین بدست می آید که افراد انسانی ، در عین آنکه اجتماعی و نیلزمند حکومتند ، آنچنان ضعیفند که توان مقابله با این قدرت کبریایی را ندارند . با این ترتیب ، نباید فرد را در مقابل حکومت تنها گذاشت . بر لین اساس ، حضور هیئتهای حایل بین توده های بی نام شهروندان اجتناب ناپذیر خواهد بود تا به این وسیله زمینه مشارکت گروهی و موثر شهروندان در امور اجتماعی و سیاسی فراهم شود .
این هیئتها ، در عین حال ، به متزله روابط و وزنه تعادلی هستند که می توانند افکار و اندیشه های متنوع و مطرح در یک جامعه را نهادینه سازند و به این وسیله راهگشای گفتگوی منطقی و مسالمت آمیز در نظام کثرت گرا و دموکراتیک باشند . انجمن ها ، مجامع شغلی و صنفی ، احزاب سیاسی و شورای محلی ، نمونه های برجسته این هیئتهای واسطه به شمار می روند که در صورت استقلال ، می توانند سد محکمی در مقابل اقتدار حکومتی باشند .
دکترین هیئتهای واسطه خصوصا در قرن نوزدهم در ارتیاط با توسعه مفاهیم دموکراسی و سوسیالیسم مطرح شده است . علاوه بر آن ، حوادث سختی هم چون بحران اقتصادی جهانی سالهای ۱۹۲۹ – ۱۹۳۲ با جریانهای فکری متعدد جلوه جدیدی به این دکترین داد .
به نظر آلکسین تودوکویل ( ۱۸۰۵ – ۱۸۵۹ ) یکی از نظریه پردازان اندیشه لیبرال و مولف کتاب دموکراسی در امریکا بدون هیئتهای واسطه که وی آنها را ” هیئتهای ثانوی ” می نامد ، همچون مجامع و شوراهای محلی ، دموکراسی واقعی وجود نخواهد داشت . وی دمو.کراسی را عبارت از حکومتی میداند که مردم از طریق عضویت در هیاتهای واسطه به صورت متشکل سرنوشت سیاسی خویش را رقم می زنند .
بر اساس اندیشه علمی مسیحیت ، گروههای طبیعی انسانی ، هم چون گروههای خانوادگی و شغلی و انجمن های مذهبی و علمی وجود دارد که هر یک در هیات اجتماعی جایگاهی دارد . منفعت عمومی که در واقع دولت باید آن را تامین کند ، از طریق همین گروهها تامین که مسئولیت خاص آنها مکمل مسئولیت دولت است.
مقدمه : انسان اجتماعی ۲
اول – جامعه مدنی ۲
دوم – جامعه مدنی در اندیشه های سیاسی ۳
بخش اول ۱۵
الف – آزادی ۱۶
دو : ماهیت آزادی ۱۸
صاحب نظران آزادی را در سه مقوله جداگانه متمایز می کنند : ۲۰
۰۳ آزادیهای سیاسی ۲۱
د – تصمیم اکثریت و حقوق اقلیت ۲۴
دوم – سازماندهی مشارکت مردم ۲۷
۰۱ درستی تبلیغات انتخاباتی ۲۹
ب – سازماندهی اجرایی انتخابات ( نظام انتخاباتی ) ۳۱
۰۲ نظام اکثریت دو مرحله ای ۳۲
۰۱ انتخابات فردی ۳۳
سوم – حاکمیت قانون ۳۷
جامعه مدنی و نظام اسلامی ۳۹
الف – مردم در میانه میدان حق و تکلیف ۴۲
دو : انسان و جامعه ۴۳
سه : انسان و دولت ۴۴
ج – شورای اجتماعی و سیاسی ۵۵
جامعه مدنی و نظام جمهوری اسلامی ایران ۶۱
ب – اسلامی بودن نظام و اعتقاد اسلامی مردم ۶۷
تاثیرات جامعه مدنی در زمامداری کشور ۷۹
۰۱ نظریه حاکمیت الهی ۸۱
ب – جامعه مدنی و حقوق اساسی ۸۲
دو : انتظام عناصر قدرت و آزادی ۸۵
۰۲ حقوق اساسی در مقام تلفیق و آشتی قدرت و آزادی ۸۷
سوم – جامعه مدنی و نهادهای حکومتی ۹۴
چهار : مجمع تشخیص مصلحت نظام و غلبه مصلحت بر حاکمیت قانون ۱۱۱
منابع