مقاله رابعه قزدارّی

Rabia Qzdary

دانلود مقاله رابعه قزدارّی

رابعه

رابعه قزدارّی ، دختر کعب ، یکی از درخشان ترین شاعره های عصر سامانیان است . خانواده کعب که اصلاً جزو قبایل « قزداری » عربی بودند بعد از حمله تازیان به کشور ما ایران آمده و کاملاً ملیت ایرانیان یافتند . این خاندان بعداً مورد توجه شاهان و فرمانروایان سامانیان قرار گرفتند ، بطوریکه کعب پدر رابعه از طرف آل سامان به حکومت سرزمین بلخ و پیرامون آن منصوب شده و منشأ خدمات برجسته و گرانبها می گردید . اما رابعه قزداری . دختر کعب که شاعری صاحب ذوق و سرشار از استعداد هنری و ادب فارسی بود ، علاوه بر استعدادها و خصائل درخشان و فضایل منحصر به فرد در آن عصر و دوران که عهد شکوفائی ذوق و ادب ایرانیان بود ، دختری آزاده ، شجاع و مبارزی متهور و دلاور بود که در راه حصول به مقصود و وصول به آرزوهای اجتماعی و ملی خود و مقابله دلیرانه در برابر قدرتمندان حاکم از هیچ چیز بیم و هراس بخود راه نمی داد و  با فساد ، بی عدالتی ، ظلم و تجاوز مبارزه ای جسورانه و پی گیر می نمود و در این راه تاپای جان می ایستاد . رابعه ، دختری خداشناس مسلمانی متدین و با ایمان و تقوی بود و هیچ گاه از طریق راستی و درستی و صداقت عدول نمی کرد .

فرمانروایان سامانی ، آن مردان قدرتمند ایرانی که روزگاری دراز ، در شهر بخارا و خراسان بزرگ حکمرانی کردند ، اغلب اهل دانش و فضل و علم و ادب بودند . شاعران بلند پایه وخوش ذوق و پر استعداد ی همچون « رودکی » و حکیمان و عالمانی دقیق و ریاضی دانان و طبیبانی عیس دم و معجزه گر چون ابوعلی سینا ، و دیگر ادیبان و شاعرانی بدیهه سرا و با حضور ذهن در همان عصر و دوران درخششی چون شمع داشتند که یکی از این ادیبان و شاعران رابعه بنت کعب بود .

سامانیان که بیشتر شیفته نظم فارسی بودند هر چند یک بار در بزرگترین تالارهای بارگاه خود ، محفلی بزرگ و پردرخشش ترتیب می دادند که در آن روز هم « امیر نصر سامانی دوم » پادشاه دانش پرور و شعر شناس سامانی بعد از مدتی که از تمشت امور کشوری و کارهای مملکت و ملت آسوده شد ، فرمان داد تا پس از چند سال دوران فتوت و فاصله ، مجلس بزم باشکوه بخارا بنا به رسم دیرین برپاسازند و برای شرکت در آن علاوه بر شاعران و سخنوران و هنرمندان ، از همه فرمانروایان سرزمین های اطراف هم دعوت بعمل آورند تا طی تشریفاتی کم نظیر به بخارا ورود کنند که در بین خوانده شدگان ، فرمانروایان غزنین ، امیر عشیرالدین ، امید هرات و سمرقند و حارث ،  فرزند کعب ، فرمانروای بلخ هم دیده می شد .

وقتی نوبت هنرمندی رودکی رسید ، رودکی با حالی شوریده و با جذبه و شوقی وصف نشدنی چنگ در میان دست گرفت و در همان وضع که تارهای چنگ را می لرزاند چند شعر قرائت کرد که اشعاری بسیار  انگیز بود . وقتی رودکی لب از کلام فروبست ، امیر نصر از او خواست تا اشعار دیگری بخواند و این بار رودکی رباب برگرفت و در حالی که اشعار زیبایی را قرائت می کرد بر تارهای رباب هم ضربه ای وارد می کرد . در این زمان همه از خود بی خود شده و تحت تأثیر مضامین گداخته و پرالتهاب اشعار تازه رودکی قرار گرفتند . پس از اینکه امیر از رودکی پرسید که آیا این اشعار هم از سروده های خودش است رودکی جواب داد خیر قربان ، این اشعار از رابعه قزداری دختر کعب است که به خاطر دلداده اش که یکی از کارگزاران حارث ، فرمانروای بلخ است سروده ، ولی این دلدادگی ملکوتی با کین توزی حارث ، فرجام خوشی نداشته است . در این هنگام امیر از رودکی خواست که رابعه را گاه و بی گاه با اجازه پدرش در محفل خود حاضر کند تا اشعار جدیدش را به کوش آنها برساند .

رابعه این دختر ظریف و رعنا که در سایه مهر و محبت پدرش کعب که مردی بزرگوار و سرشناس بود زندگی می کرد و در سن ده سالگی مادر خود را از دست داده بود و از آن موقع به بعد این پدر بود که هم محبت مادری به آن می کرد و هم محبت و احترام پدرانه . کعب دارای دو فرزند بود رابعه و حارث که حارث ، جوانی سرکش ، جاه طلب و سرسخت و ماجرا جو بود که دقیقاً بر عکس ، رابعه ، قلبی بسیار پر عطوفت و آکنده از عواطف انسانی و مهر داشت . رابعه در قصر رفیع و با شکوه پدر زندگی آرامی داشت و از لحظات و دقایق زندگی برای سرودن اشعار نغز و پر معنی و شیوا بهره ها می گرفت و طبع آزمائی خود را به حد اعلا می رسانید . کعب که شیارهای عمیق چهره اش خبر از گذشت سالها می داد و نیرو و توانش به واپسین قدرت های جسمی رسیده بود ، معذالک اکثراً به افتخار رابعه محافلی تشکیل می داد و دخترش را بر آن می داشت تا در حضور بزرگان و شاعران بلخ ، اشعار دلنشین خود را با صدائی غرا و آهنگی پرطنین می خواند . وجود رابعه به مرد درخشان بلخ ، نیروئی تازه می بخشید که علی رغم ناتوانی و ضعف ، می خواست ، سالیان بیشتری زنده بماند . رابعه هر وقت که از گوشه نشینی و خلوت گزینی و در خود فرو شدن خسته می شد و خویشتن را تنها احساس می کرد ، تصمیم به ملاقات پدر عزیزش می گرفت . رابعه وقتی به پدر می رسید خم می شد و دست پدر می بوسید و در این هنگام کعب دست نوازش بر سر دخترش می کشید . یک روز که رابعه به دیدن پدر رفته بود در حالی که پدر دست نوازش بر سر او کشید ناگهان بر دلش چیزی گذشت و چهره اش را اندوه گین کرد  و بعد با حالتی اسرارآمیز از رابعه پرسید : رابعه ! دخترم با حارث برادرت چگونه ای ؟ و رابعه با نگرانی گفت : چطور پدر ؟ کعب جواب داد : حارث ، پسرم گاه و بی گاه از رفتار خود را دچار بیم و هراس می کند و در این هنگام رابعه با بیم و هراس از پدر پرسید که چه اتفاقی افتاده که شما را این چنین ناراحت کرده است و د ر این هنگام کعب گفت به من الهام شده که وقتی من دیده از جهان فرو پوشم . حارث روش بی رحمانه ای نسبت به تو در پیش خواهد گرفت . و به همین ترتیب رابعه بسیار ناراحت شد و ناگهان به نظرش رسید که آن فروغ و درخشندگی که  مایه امیدواری او بود از آنها گریخته است و در این هنگام به فکر ملاقات با « اطروش » غیب گوی معروف و آگاه افتاد .


فرمت فایل: Word

تعداد صفحات: 19

پس از ثبت دکمه خرید و تکمیل فرم خرید به درگاه بانکی متصل خواهید شد که پس از پرداخت موفق بانکی و بازگشت به همین صفحه می توانید فایل مورد نظر خورد را دانلود کنید. در ضمن لینک فایل خریداری شده به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. لینک دانلود فایل به مدت 48 ساعت فعال خواهد بود.


مطالب مرتبط